آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره

آرتین عشق مامان و بابا

چکاب 5 ماهگی

من و بابا عباس آرتین جون رو روز یکشنبه (91/6/12) بردیم پیش آقای دکتر احمدزاده متخصص کودکان واسه چکاب. اول وزن پسریو گرفت بعد هم گفت بخوابونش روی تخت تا معاینه اش کنم. نفس مامان هم عین ی پسر خوب ساکت خوابید و فقط به آقای دکتر نگاه میکرد. بعد گوشهاشو چک کرد بعد هم گلوشو. گفت ی خوره گلوش چرک داره. اونوقت واسش دارو نوشت. که گل پسری داره داروهاشو سر ساعت میخوره که ایشالله زود زود خوب بشه. بعد مامان معصومه ازش پرسید که آرتین جونی انگشتشو ی چند وقتی میشه که میخوره آقای دکتر هم گفت خوب بذار بخوره چیکارش داری عیبی نداره.   امید مامان ایشالله که همیشه تنت سالم و لبت خندون باشه ...
16 شهريور 1391

اولین بازار آرتین

عزیز دل مامان دیروز (91/6/12) بهمراه مامان معصومه، بابا عباس و دایی مصطفی رفت خرید. ابتدا رفتیم فروشگاه فرخ رخ ی کم خرید کردیم بعدش رفتیم بازار کاوه تو خیابان طالقانی ی دوربین دیجیتالی canon خریدیم تا لحظه به لحظه گل پسری رو عکس بگیریم. امید مامان ایشالله همیشه جیب بابا عباس پر پول باشه و هر روز هر روز ما رو ببره خرید و تو هم هر چی دلت میخواد و دوست داشتی بخری.   ...
12 شهريور 1391

بزرگتر شدن پوشک آرتین جان

سایز پوشک پسر مامانی امروز بزرگتر شد. شده پوشک رنگ بنفش یعنی شماره 3 این نشون میده که نفس مامان داره روز به روز بزرگ و بزرگتر میشه. چقدر زود 5 ماه گذشت................. عزیز مامان، امید زندگیم از یک طرف خیلی خوشحالم که داری بزرگ میشی و از یک طرف هم دلم واسه این روزها تنگ میشه روزهایی که وقتی انگشتم را در دستت میفشاری آرامش عجیبی به من دست میدهد. روزهایی که با نگاهت چنان به من خیره میشوی که دگر هیچ از دنیا نمیخواهم. روزهایی که وقتی با لبان زیبایت به من لبخند میزنی احساس میکنم بهترین مادر دنیا هستم. روزهایی که از شیره جانم مینوشی و در آغوشم چنان معصومانه به خواب میروی، خداوند را هزاران بار سپاس می...
11 شهريور 1391

مامان ذوق زده

آ رتین، نفس مامان تو امروز حسابی منو دوق زده کردی . وقتی از خواب بیدار شدی و قطره ویتامینتو خوردی مامان جون اومد پیشت تا باهات بازی کنه بعدش تو رو به پهلو خوابوند، اونوقت تو پسر گلم خودت رفتی رو شکم. البته چند وقتی بود که با کمک میرفتی روی شکم ولی امروز خودت رفتی و خیلی خوب و قشنگ گردنتو نگه داشتی.  منم حسابی قربون صدقت رفتم و بوسه بارونت کردم عزیز دلم   اونوقت سریع ازت ی عکس گرفتم. ...
9 شهريور 1391

اولین زیارت آرتین

آرتین جون دیشب یعنی 7 شهریور سال 91 ساعت 10 شب بهمراه بابا عباس، مامان معصومه، دایی مصطفی و مامان جونش رفت به زیارت آقا علی بن مهزیار اهوازی. السلام علیک یا علی بن مهزیار اهوازی     ی نذر کوچیک داشت پسرم بخاطر همین رفت تا نذرشو ادا کنه ایشالله که خدا قبول کنه. زیارتت قبول باشه گل پسر مامان   ...
8 شهريور 1391

واکسن 4ماهگی آرتین مامان

امروز 7 شهریور سال 91 نوبت واکسن آرتین جون بود. بابا عباس دیشب شبکار بود وقتی خواست بره گفت فردا ساعت 8 صبح میام دنبالتون که بریم بهداشت. درست سر ساعت اومد و ما باتفاق رفتیم بهداشت. ی 20 دقیقه ای تو نوبت بودیم تا مارو صدا زدن. وقتی رفتیم تو خانم بهداشت (خانم تقی پور) ابتدا وزن پسرمو گرفت و بعد هم قدشو بعد هم قطره خوراکی فلج اطفال و حالا هم نوبت وووووووووووووووووی بله صدای جیغ پسری دراومد. الهی مامان به قربونت بره امروز نفس مامان وارد 5 ماهگی شد. 5 ماهگیت مبارک باشه عزیزکم ...
7 شهريور 1391

سرودن شعر برای آرتین عزیز

سلام به همه شما نی نی های وبلاگی موقعی که من هنوز  بدنیا نیومده بودم و تو دل مامانم بودم خاله بهار (همکار مامان معصومه) به مامانم قول داده بود واسم ی شعر بگه آخه خاله بهار شاعره و کلی شعرهای قشنگ قشنگ سروده. خلاصه هی امروز و فردا کرد تا من بدنیا اومدم. ساعت 4 بعدازظهر چهارمین روز تولدم بود که این شعر زیبا رو واسه مامانم پیامک کرد و مارو خیلی خوشحال کرد. اینم از شعر خاله بهار عزیز : م عصوم خانم مادر شده صاحب یک پسر شده یه گل پسر، آقا کوچولو مث عسل، شکل هلو شیرین و ناز و با ادا ی هدیه خوب از خدا ایشاالله خیر قدمش مبارکه اومدنش از هر بلا دور باشه چشم حسود کور باشه اینجا...
6 شهريور 1391

دومین مسافرت آرتین جان

دومین مسافرت آرتین به دورود بود. در واقع نمیشه گفت مسافرت یک توفیق اجباری بود و باز هم برای مراسم فاتحه. روز عید سعید فطر یعنی 29 مرداد 91 ساعت 8 صبح بود که عمه فاطمه آرتین جون زنگ زد و خبر داد که پسر عمه باباعباس فوت کرده مامان معصومه هم بابا رو از خواب بیدار کرد و گفت که همچین اتفاقی افتاده. بابا عباس خیلی خیلی ناراحت شد چون واقعاً انتظار همچین خبری رو نداشت آخه دو روز پیش بود که پسر عمه بابا عباس با عمه شکر و شوهر عمه جون خونه بابابزرگ (بابای بابا عباس) بودن و ما هم رفته بودیم دیدنشون. بنده خدا 20 روز بیشتر از بیماریش نمیگذشت که خدا اونو برد پیش خودش.همه مون خیلی واسش ناراحت شدیم مخصوصاً واسه خونوادش آخه اون ی دختر 4 ساله داره...
5 شهريور 1391

شروع شیطنت های نفس مامان

شیطنتهای آرتین مامان: 1- وقتی میخواد قهر کنه هی پشتشو از رو زمین بلند میکنه و غرغر میکنه. 2- دستشو تا مشت میکنه تو دهنش و یا شصتشو میذاره. اگه هم تو بغل کسی باشه ترجیح میده دست طرف رو لیس بزنه یا بمکه. 3-وقتی بیداره دوست داره فقط تو بغلت بشینه اگر دراز کشش کردی اینقدر غر میزنه و گریه میکنه تا بلندش کنی. مثل الان که داره به من غر میزنه. 4- وقتی حوصله اش سر میره انگشتشو میذاره تو دهنش و شروع میکنه به آواز خوندن. 5- موقع شیر خوردن گردنبند مامانشو میکشه، هی سرشو برمیگردونه به این طرف و اون طرف، یا یخورده شیر میخوره ی کم به مامانش نگاه میکنه و میخنده دوباره شیر میخوره. عزیز مامان با این کاراش بیشتر خودشو تو دل منو باباش جا می...
5 شهريور 1391